نقل مى کنند که در زمان هاى گذشته شخصى دچار بیمارى افسردگى شده بود،و روز به روز بیمارى اش بدتر مى شد.حکیمى به او گفت:
اگر فرد بى غم و غصّه اى را بیابى،و پیراهنش را بگیرى و بر تن کنى،بیمارى ات بهبود مى یابد
اطرافیان بیمار دست به جستجو و تفحّص در بین بستگان و همسایگان و آشنایان و دیگر همشهریان زدند،امّا با هر کس گفتگو مى کردند او را داراى غصّه و مشکلى مى یافتند.به ناچار دامنه تحقیقات را به خارج از شهر،به روستاها و بیابان ها کشاندند،و شب و روز مشغول پرس و جو از این و آن شدند.
امّا هر چه بیشتر تلاش مى کردند،نتیجه اى نمى گرفتند،و کم کم گرد وغبار یأس و ناامیدى چهره آن ها را فرا گرفت،تا این که روزى در بیابان چوپانى را دیدند که شاد و خوشحال مشغول نواختن نى و رقص و شادمانى است.
برق امید در چشمانشان درخشید،به نزد او رفتند و از غم و غصّه و مشکلاتش پرسیدند.او نه مشکل همسر داشت،نه مشکل فرزند،نه مشکل همسایه،نه مشکل ادارى،نه مشکل مسکن،نه مشکل بیمارى،نه مشکل بدهى،و نه هیچ مشکل دیگر.گفتند:
ما نیاز به پیراهن تو داریم، که بر تن بیمارمان کنیم تا شفا یابد.
چوپان گفت:متأسّفانه من پیراهن ندارم!بیمار افسرده دل هنگامى که فهمید در دنیا هیچ انسان بى مشکلى را نمى توان پیدا کرد بر افسردگى خود غلبه کرد و با اطّلاع از ناملایمات و مشکلات دیگران،افسردگى خود را فراموش کرد.«1»
این قصّه چه واقعى باشد یا یک افسانه،در هر حال حاکى از حقیقت انکارناپذیرى است که آیه شریفه به آن اشاره دارد؛ و آن اینکه:تمام انسان ها داراى رنج ها و ناراحتی ها و مشکلاتى هستند. و خداوند براى توجّه دادن ما به این حقیقت سوگند یاد کرده و فرموده:
سوگند به شهر مقدّس کعبه،که مسکن و مأواى رحمةً للعالمین است،و قسم به حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل،و سوگند به حضرت آدم و فرزندانش،که ما انسان را در رنج و زحمت و سختى و مشقّت آفریدیم.«2»
ان شاالله در مطالب بعدی به علت افسردگی و راه های درمان این بیماری خواهم پرداخت
منابع:
1:سوگندهای پربار قرآن تالیف آیت الله مکارم شیرازی ص 243
2:لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ«سوره بلد آیه 4»